داستان♥♥قربانی سرنوشت♥♥قسمت 11
داستان♥♥قربانی سرنوشت♥♥قسمت 11

شب کاترین خوابش نمیبرد.گربشو برداشت و رفت تو محوطه عمارت و روی یه نیمکت نشست و به آسمون خیره شد.کاترین اون قدر غرق تماشای آسمون بود که اصلا متوجه لایتو نشد.لایتو اومد و کنار کاترین نشست:

لایتو:کی رو داری دنبال میکنی اون بالا؟

کاترین با این حرف یهو به خودش اومد.بعد دید گربش نیست.کاترین از این که لایتو پیشش نشسته بود یکم ترسید:

لایتو:از من میترسی؟

کاترین چیزی نگفت:

لایتو:فکر کنم گربت زبونتو خورده.

کاترین:داشتم به بدشانسیم فکر میکردم.

لایتو:از این که اینجایی؟

کاترین:اهم

لایتو:تازه تو خوش شانسی.

کاترین:خوش شانس؟

لایتو:آره

کاترین:کلمه خوش شانس هیچ معنایی تو ذهن من نداره

لایتو یکم خودشو نزدیک کاترین کرد.کاترین هم رفت اونورتر:

لایتو:تو چرا سعی میکنی خودتو از من قایم کنی؟

کاترین:من خودمو قایم نمیکنم

لایتو:چرا.میکنی!

کاترین بلند میشه و سرش داد میکشه:

کاترین:من بزدل نیستم تا بخوام خودمو قایم کنم تازه از عوضی مثل تو.

کاترین میخواست بره یهو لایتو دستشو گرفت و اونو به طرف خودش کشید:

کاترین:چیکار میکنی؟

لایتو:خب این عوضی میخواد یکم عوضی بازی دربیاره.

لایتو صورتشو نزدیک گردن کاترین کرد و گازش گرفت.اون قدر ازش خون خورد که کاترین بیهوش شد.لایتو کاترینو برد تو اتاقش خودش.لایتو از اتاقش بیرون اومد.صبح وقتی کاترین بیدار شد دید تو اتاق لایتوعه.لایتو هم کنارش دراز کشیده بود و بهش خیره شد:

کاترین:من این جا چیکار میکنم؟

لایتو:چون من میخواستم تو اینجا باشی.

کاترین:چی؟

بعد یهو دستشو گذاشت رو گردنش.یکم دردش گرفت:

کاترین:آیی!خب من باید برم.

کاترین تا از رو تخت بلند شد لایتو با دستش اونو انداخت رو تخت:

لایتو:نچ نچ نچ معلومه خیلی محکم گازت گرفتم.

کاترین:ولم کن.

لایتو:نه تا وقتی که من تشنگیم بر طرف بشه.

لایتو صورتشو نزدیک گردن کاترین کرد تا اومد گازش بگیره یهو ریجی عین جن اونجا ظاهر شد:

ریجی:اینجا چه خبره؟

لایتو:هیچی!!

ریجی:آره دارم میبیبنم.هیچی!!!!تو مدرسه نداری؟

کاترین:دارم....دارم.....

ریجی:لایتو!!!!

لایتو:خیلی...خیلی....ضد حالی!!

لایتو از رو کاترین بلند شد و کاترین هم از اتاق لایتو رفت بیرون و لباساشو پوشید.یه شال گردن هم انداخت دور گردنش.وقتی رفت تو دبیرستان روشنا اومد پیش کاترین:

روشنا:سلام آجی

کاترین:سلام

روشنا:بانی همه چی رو برام گفت

کاترین:بانی؟

روشنا:آره.

کاترین:بانی و کرولاین کجان؟

روشنا:اونجا ایستادن.

کاترین:بیا بریم پیششون

کاترین و روشنا رفتن پیش بانی و کرولاین.بانی تا کاترینو دید خواست بره اما کرولاین جلوشو گرفت:

کاترین:بانی...وایسا

بانی:چیه؟بازم میخوای قلبمو تیکه تیکه کنی و بندازی سطل آشغال.

کاترین:نه....البته که نه.فقط می خواستم بگم...........حق با تو بود.

بانی:اوه بات چیکار کردن؟بذار خودم حدس بزنم.تو دل شب یکیشون بهت حمله کرد؟

کاترین شال گردنشو باز کرد:

روشنا:باورم نمیشه

بانی:اوه خدای من

کرولاین:آره خیلی درد داشت.نه؟

کاترین:خیلی!!

یهو سوبارو و آیاتو اونجا ظاهر شدن:

سوبارو:مثل این که نمی تونی یه حرفو تو دهنت نگه داری کاترین

کاترین:سوبارو....بانی بود که به من گفت شماها چه هیولاهایی هستین.

آیاتو:سلام سیندرلا.

روشنا یه سیلی به آیاتو زد.یه سیلی محکم.دست کاترینو گرفت و بردش سمت کلاسا.کاترین از پشت برای آیاتو زبون در اورد:

سوبارو:ها ها ها ها ها

آیاتو:کوفت!!!!

و یه مشت زد تو صورتش:

بانی:خب ما دو تا انسان شما دوتا خون آشام ترک میکنیم.

آیاتو:الان مثلا تیکه انداختی؟

بانی:تو خیلی باهوشی.

بعد بانی و  کرولاین رفتن سمت کلاسا.سوبارو کلی به آیاتو خندید جوری که میخواست دلو رودشو بالا بیاره.وقتی زنگ سوم خورد کاترین رفت و از بانی معذرت خواهی کرد.بانی هم اونو بخشید.وقتی کاترین خواست برگرده عمارت تو راه همش آیاتو بهش زل زده بود و منظر یه فرصت بود تا تلافی اون سیلی رو سر کاترین خالی کنه.وقتی رسیدن عمارت کاترین یک راست رفت اتاقش و دره اتاقش رو قفل کرد و تا شب بیرون نیومد.شب نیم ساعت قبل از شام رفت تا یکم فضولی کنه.یهو به فکرش رسید بره یکم دارت بازی کنه.رفت اونجا دید هیچکس نیست.یه دارت برداشت تا خواست پرت کنه یهو دید رو تخته دارت یه کاغذه که با دارت آویزون شده بود.کاترین رفت جلو و دارت رو برداشت و کاغذرو خوندش.روش نوشته شده بود«امشب میری پیش مریم مقدس عوضی کوچولو»:

کاترین:چی؟

یهو آیاتو از پشتش ظاهر شد و تا کاترین خواست جیغ بزنه آیاتو دستشو گذاشت جلو دهنش:

آیاتو:میبینم عوضی کوچولو خودش دم به تله داده.حالا من باید به خاطر لایتو سیلی بخورم هان؟

کاترین دستشو گاز گرفت و اون دارتی که تو دستش بود رو فرو کرد تو گردن آیاتو و در رفت اما تا خواست از پله ها بالا بره یهو افتاد.آیاتو اون دارتو از گردنش در اورد.رفت سمت کاترین تا اومد بره بکشتش یهو ریجی جلوش ظاهر شد:

ریجی:اینجا چه خبره؟

آیاتو:عروسیه خره.به تو چه ربطی داره؟

کاترین:من نمیخوام برم اون دنیا.

ریجی:ببین میخوای بفرستیش اون دنیا به من ربطی نداره اما این که بخوای اینجا بکشیش به من ربط داره حالا هم وقت شام زود باشین بیان بالا.

کاترین:فرشته نجاتم یه خون آشامه.چه عجیب!!

ریجی:اگه یه بار دیگه به من بگی فرشته نجات خودم میفرستم اون دنیا

کاترین و آیاتو رفتن تا شامشونو بخورن.سر شام کاناتو کنار کاترین نشسته بود.کاترین داشت شام میخورد که کاناتو با یه لحن شیطنت آمیزی گفت:

کاناتو:خب چی شد آیاتو؟قرار بود خانم قربانی بفرستی پیش پدر و مادرش چی شد؟

آیاتو:یه ضد حال همیشگی پیداش شد.

کاناتو:چه حیف.خواهرت از دنیا پیغام فرستاد منتظرته.

کاترین تا اسم خواهرش اومد پاشد و سر کاناتو داد زد:

کاترین:اگه یه بار دیگه درمورد خواهر من حرف بزنی دیگه اون زبونت نمیبینی.

کاترین نشست.کاناتو در عرض یک ثانیه چنگالو فروکرد تو دستش:

کاتری:آییییییییییییییی

کاناتو:انتقام آیاتو رو من از تو گرفتم

کاترین چنگالو از تو دستش دراورد و بلند شد.با دستش خونیش یه شامپاینو برداشت.رفت پشت سر کاناتو:

لایتو:اوه اوه کاناتو فکر کنم مریم مقدس از دنیا واست دعوت نامه فرستاده اونم اجباری

بعد کاترین با تمام زوری که داشت شامپاینو زد تو سر کاناتو.کاناتو در اثر این ضربه بیهوش شد:

کاترین:کسی هوس شامپاین کرده؟

سوبارو:هیچ کس 0___0

همشون:0______0

کاترین دستمالی که رو میز بودو برداشت و پیچید دور دستش و از اونجا رفت.رفت تو اتاقش و دفترچه خاطراتش رو برداشت و رفت سمت قبرستون.نزدیک قبر مادرش نشست و شروع کرد به نوشتن.اون قدر غرق نوشتن شده بود که اصلا متوجه زمان نشد.کاترین همین طور داشت مینوشت که یهو متوجه صدای پای یکی شد.دفترچه خاطراتش رو گذاشت کنار و بلند شد.کاترین یه نگاه به اطرافش انداخت.یهو کاناتو جلوش ظاهر شد:

کاناتو:خب خب ببین کی اینجاست؟خانوم خشمگین.

کاترین:چیه؟

کاناتو:تدی بهم یه چیشنهادی داد.

کاترین:چه پیشنهادی؟

کاناتو:این که یه دختر عصبی مثله تو چقدر میتونه خوشمزه باشه.

کاترین:نه!!

کاناتو رفت سمت کاترین.کاترین پاش گیر کرد به سنگ قبر.داشت می افتاد که کاناتو گرفتش.کاترین خیلی ازش ترسید.کاناتو کاترین گاز گرفت.کاترین سعی داشت جلوی کاناتو رو بگیره.

بعد از چند دقیقه کاناتو سرشو بالا اورد :

کاناتو:اوه پس یه دختر عصبی مثله تو هم میترسه

کاناتو تا خواست دوبارو کاترینو گاز بگیره یهو یه سردرد عجیبی گرفت.جوری که نمیتونست تحملش کنه.کاناتو کاترینو ول کرد و سرش گرفت.کاترین چند قدم رفت عقب.سردردش اون قدر زیاد بود که بیهوش شد.این سردرد کار........

قسمت 12=12 نظر


نظرات شما عزیزان:

نانامی
ساعت10:30---29 خرداد 1395
قسمت بعدیو پس از سالها گذاشتم راستی قالب جدیدت خیلی خوشکله
پاسخ:با کله اومدم.جونمی.راستی ممنون کار یویونه


Nahid
ساعت21:53---28 خرداد 1395
خیلی عالی بود
پاسخ:ممنون ناهید جون


یویون
ساعت19:03---28 خرداد 1395
آخ ببخشید دیر اومدم
این قسمتم عالی بود
شخصیت میگیری؟

پاسخ:اشکالی نداره.ممنون.نمیدونم.هنوز تو فکرشم


نانامی
ساعت17:18---28 خرداد 1395
خییییییلییییی قشنگ بوووود
پاسخ:مرسی


نانامی
ساعت16:58---28 خرداد 1395
سلام مثل این که زودتر از من نظرارو کاملیدن. این قسمتم خییییلی قشنگ بود. منتظر قسمت بعدیم.فکر کنم دوباره باید این لایتو رو با چماغ بزنم.
پاسخ:آره بزن یکم دلم خنک شه


روشنا
ساعت13:16---28 خرداد 1395
آخ جووونمی جون نظرات کاملید آجیییییی لفطا قسمت بعدیو بگذار آجی خواهشا که دیگه دل تو دلم نیست آیاتو یک بیای منت کشی که حال کنی بعدم ی بار دیگه به آجیم گفتی عوضی عوضیت میکنماااا
پاسخ:ممنون هوامو داری


roshana
ساعت13:15---28 خرداد 1395
12

roshana
ساعت13:14---28 خرداد 1395
11

roshana
ساعت13:14---28 خرداد 1395
10

roshana
ساعت13:14---28 خرداد 1395
9

roshana
ساعت13:13---28 خرداد 1395
8

roshana
ساعت13:13---28 خرداد 1395
7

roshana
ساعت13:13---28 خرداد 1395
6

roshana
ساعت13:12---28 خرداد 1395
5

roahana
ساعت13:12---28 خرداد 1395
4

roshana
ساعت13:12---28 خرداد 1395
3

roshana
ساعت13:11---28 خرداد 1395
2

roshana
ساعت13:11---28 خرداد 1395
1

روشنا
ساعت13:10---28 خرداد 1395
عالیییییییییییییییی بود مثل همیشه معرکههههههههه راستی انقد حال اومدم زدم توی گوش آیاتو حالا باید بیاد منت کشی من خخخخخخخخخخ فدااات آجی قسمت بعدیییی پلیزززز
پاسخ:باید هم بیاد منت کشی.باشه بذار تایپش کنم


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ جمعه 28 خرداد 1395 ] [ 11:31 ] [ katrin ] [ ]
LastPosts